- چهارشنبه ۱۵ شهریور ۹۶
- ۱۷:۲۸
شخصیت اصلی بازی جول پدری مجرد است که همراه دختر دوازده سالهٔ خود سارا در تگزاس زندگی میکند. در یک شب، نوعی قارچ کل ایالت آمریکا را در برمیگیرد. قارچی که انسانها را شبیه آدمخوارانی وحشی میکند. جول و برادرش «تامی»، به همراه سارا در شب حادثه برای در امان ماندن، سعی در فرار از شهر دارند؛ اما شهر توسط سربازان نظامی احاطه شده و سارا بوسیلهٔ یکی از آنها تیر خورده و در دستان پدر خود جان میدهد. داستان این بازی در چهار فصل ادامه دارد.
تابستان
۲۰ سال بعد از این ماجرا، در حالی که بسیاری از مردم در اثر این بیماری از بین رفتهاند، بازماندگان در منطقههایی کاملاً قرنطینه شده که توسط سربازان محافظت میشود زندگی میکنند. جول به همراه دوست خود «تس»، در منطقهٔ قرنطینهای در بوستون به قاچاقچیگری میپردازند. شخصی به نام رابرت سلاحهای آنها را دزدیده است و جول و تس قصد دارند سلاحها را از او پس بگیرند. در پی درگیریهایی که بین آنها رخ میدهند، رابرت میگوید که اسلحهها را با گروهی موسوم به «فایرفلای» مبادله کرده است. مارلین رهبر اصلی این گروه است و به جول و تس قول میدهد دو برابر اسلحهها را به آنها بازگرداند، اگر آنها در عوض دختری بنام الی را به عدهای از افراد فایرفلای که در بیرون از منطقهٔ قرنطینه مستقر هستند برسانند. پیشنهاد وسوسه کنندهای است که جول و تس هم آن را قبول میکنند و الی را برمیدارند و مخفیانه و شبانه فرار میکنند. اما چندین مأمور امنیتی جلویشان درمیآیند و به سالم بودن الی شک میکنند. بعد از بین بردن و پشت سرگذاشتن مأموران، جول و تس متوجه زخم روی بازوی الی میشوند و فکر میکنند او بیمار است. اما الی توضیح میدهد که این زخمها مال سه هفته پیش هستند درحالی که هرکس این علامت را داشته باشد حداکثر تا دو روز خواهد مرد؛ بنابراین آنها درمییابند که الی در مقابل بیماری مقاوم است و کلید کشف واکسن ضد بیماری برای پزشکان محسوب میشود.
هوا کمکم به سمت و سوی روشنایی پیش میرود و خورشید طلوع میکند اما سه بازماندهٔ داستان همچنان به راهشان ادامه میدهند تا الی را به گروه کرم شبتاب برسانند. تس در میانهٔ راه متوجه میشود که به بیماری آلوده شده و از جول میخواهد الی را بردارد و او را ترک کند. با اصرار زیاد تس، سرانجام جول و الی از آنجا میروند و تس را میان چندین مأمور امنیتی تنها میگذارند و تس هم کشته شد. سپس آنها برای پیداکردن یه اتومبیل نزد یکی از دوستان جول به نام بیل میروند. یک مکانیک جدی، خشن و مقرراتی. او فرد تنهایی است که حال و هوای سخت روزهای پس از گسترش بیماری روی اعصاب و روانش تأثیر گذاشته و به شدت عصبی جلوه میکند.
همسفرهای دیگری که با جول و الی همراه میشوند هنری و سم نام دارند. دو برادر سیاهپوستی که برخلاف بیل بسیار گرم و صمیمی هستند. سم تقریباً جوان و همسن الی است. جول، الی، هنری و سم داشتند جادهها را پشت سر میگذاشتند و هر از گاهی هم ساختمانهای اطراف را میگشتند تا اینکه سم از یک اسباببازی آدمآهنی خوشش میآید و میخواهد آن را در کولهاش بگذارد که هنری میگوید باید فقط لوازم حیاتی را با خودمان بیاوریم.
الی سفرهٔ شام را ترک میکند تا سم را از تنهایی دربیاورد و چند کلامی با او حرف بزند و سورپرایزش کند. اما سورپرایز الی چیست؟ الی همان آدمآهنی را که سم اجازه نداشت با خودش بیاورد در کولهاش گذاشته بود تا مخفیانه به سم بدهد ولی سم اصلاً از این کار الی خوشحال نمیشود و در عوض سوالهایی راجع به ترس، تبدیل شدن به موجودات ترسناک، بیماری و مرگ میپرسد. او بیمار است و فردا صبح سم به همان موجودات ترسناک تبدیل میشود. هنری به ناچار برادرش را میکشد! هنری شوکه میشود. او دیگر نمیتواند شاد باشد چرا که با مردن برادرش تنها شده. او دیگر هدفی برای زنده ماندن در این دنیای پسا-رستاخیزی ندارد و در نهایت خودکشی میکند.
پاییز
جول تصمیم میگیرد که برای رساندن الی به کرم شبتاب و تمام شدن کارش باید برادرش تامی را پیدا کند؛ چراکه او عضو سابق گروه کرم شبتاب بوده است. جول و الی بعد از همسفر شدن با بازماندههایی که دوستان خوبی هم محسوب میشدند و همچنین پشت سر گذاشتن شهرهای دور افتاده و کم جمعیت و پرجمعیت با همهٔ جانوران و راهزنهایش موفق میشوند کمربند میانی آمریکا را طی کنند و به مقصدشان نزدیک و نزدیکتر شوند. تا اینکه سرانجام آنها در فصل پاییز وارد شهر بازسازی شدهٔ جکسون در ایالت کوهستانی وایومینگ میشوند. این شهر در کنار یک سد قرار دارد که تامی و همسرش ماریا به همراه گروهشان از آن سد جهت تولید برق استفاده میکنند که اجتماعی قدرتمند و مستحکم را تشکیل دادهاند. همسر تامی با الی حرف میزند و ماجراهای پیش آمده و گذشتهٔ جول را به او میگوید. جول هم در این فکر است که الی را پیش تامی بگذارد و دنبال زندگیاش برود. در واقع میخواهد ادامهٔ کارش را به تامی واگذار کند.
اما پس از حملهٔ راهزنها الی به جول میگوید که ماجرای سارا را میداند و او هم مثل جول عزیزانش را از دست داده است. خلاصه بعد از کشمکشهای احساسی جول تصمیم میگیرد با الی بماند و او را به دست تامی نسپارد. تامی، جول و الی را به دانشگاه کلورادو شرقی میبرد؛ جایی که او به یاد دارد آخرین بار گروه کرم شبتاب در آنجا مستقر بودند، اما جول و الی متوجه میشوند که دانشگاه مدتهاست به حال خود رها شده و دیگر کسی آنجا استقرار ندارد. البته امیدشان کاملاً هم نابود نمیشود چرا که یک نوار صوتی پیدا میکنند و توسط آن درمییابند که کرم شبتاب به یک بیمارستان در سالت لیک سیتی نقل مکان کرده است. جول و الی درحال ترک کردن دانشگاه به مقصد بیمارستان بودند که ناگهان مورد حملهٔ گروهی از غارتگران قرار میگیرند و حسابی درگیر میشوند. در این درگیریها جول بهشدت زخمی میشود و حتی به زحمت میتواند راه رود که به کمک الی موفق میشوند تا از آنجا فرار کنند.
زمستان
در زمستان الی و جول در خانهای کوهستانی سرپناه گرفتهاند. جول در آستانهٔ مرگ است و برای مراقبت و نگهداری کاملاً به الی نیاز دارد و به او تکیه کرده است. الی به شکار میرود و میخواهد یک گوزن بزرگ را شکار کند. بعد از روانه کردن چندین تیر به سمت گوزن بخت برگشته به جنازهاش میرسد اما بر سر جنازهٔ گوزن با دو مرد غریبهٔ عجیب روبهرو میشود. دیوید و جیمز که نام آن دو نفر است معاملهای با الی میکنند. آنها گوشت گوزن را برمیدارند و در عوض مقداری دارو به الی میدهند تا بتواند جول را مداوا کند و از مرگ نجاتاش دهد. جیمز میرود داروها را بیاورد و در این میان الی و دیوید در مقابل کلیکرها و افراد آلوده به بیماری مقاومت میکنند. سپس دیوید به الی میگوید آن افرادی که در دانشگاه کلورادو کشتند اعضای گروهاش بودند، اما با این وجود به الی اجازه میدهد تا آنجا را ترک کند و داروها را به جول برساند. الی که ترسیده بود هراسان سوار بر اسباش میشود و به سمت مخفیگاهشان حرکت میکند. دیوید هم افرادی را برای تعقیب او میفرستد.
صبح روز بعد آن افراد الی را به دور از جول محاصره و دستگیر میکنند. حالا الی یک طرف مانده و جول هم طرفی دیگر. الی درحالی که زندانی شده متوجه میشود دیوید و افرادش آدمخوار هستند و بعد از تلاشهای فراوان و امتناع کردن از پیوستن به گروه دیوید موفق میشود تا از آنجا فرار کند. دیوید الی را در یک رستوران گیر میاندازد و آنها با هم درگیر میشوند. از طرفی جول در کلبهٔ سرپوشیدهشان ناگهان به هوش میآید و بعد از بازجویی کردن از دو مأمور امنیتی متوجه میشود الی زنده است و کجا میتواند او را پیدا کند. وقتی جول به رستوران میرسد الی را میبیند که درحال کشتن دیوید با ضربات پی در پی چاقو است و سرانجام همدیگر را به آغوش میکشند و گریه میکنند.
بهار
جول و الی در فصل بهار به سالت لیک سیتی میرسند. آنها در راه به تونلی زیرزمینی برخورد میکنند که وسط آن را آب فرا گرفته و سعی دارند از روی اجسام شناور بر آن رد شوند که ناگهان به درون آب سقوط میکنند. جول الی را از غرق شدن نجات میدهد اما در همین گیرودار نیروهای امنیتی کرم شبتاب آنها را میگیرند و به بیمارستانی که محل استقرارشان بود میبرند. جول درحالی در بیمارستان به هوش میآید که توسط مارلین مورد استقبال قرار میگیرد. او به جول میگوید که دارند الی را برای یک عمل جراحی آماده میکنند.طبق گفته مارلین قارچی در بدن الی رشد کرده که باعث مصون شدن الی از بیماری میشود و دکتر ها قصد خروج و مطالعه بر روی این قارچ را دارند.این عمل از آنجا که قارچ مغز الی را فراگرفته باعث مرگ وی میشود و این برای جول غیر قابل قبول است. جول از چنگ محافظ امنیتی که برایش گذاشته شده بود میگریزد و پس از مبارزه با نیروهای امنیتی دیگر خود را به اتاق عمل میرساند. جایی که الی بیهوش روی تخت است و چندین جراح بالای سرش قرار دارند. جول الی را برمیدارد و از طریق آسانسور به طرف پارکینگ میرود اما در آنجا مارلین راهش را میبندد. رهبر کرم شبتاب میخواهد جول را از این کار منصرف کند و به هر قیمتی عملاش را انجام دهد اما جول مارلین را میکشد تا دیگر کسی از کرم شبتاب به دنبالشان نیاید؛ بنابراین الی را سوار ماشین میکند و دو نفری میروند به سوی تامی. در حین رانندگی به خارج از شهر جول به الی میگوید که گروه کرم شبتاب افراد زیادی همچون او را که در برابر بیماری مقاوم بودند پیدا کرده است و پزشکان نیز بر رویشان عمل جراحی انجام دادهاند که هیچکدام هم موفقیتآمیز نبوده و در تحقیقاتشان شکست خوردهاند.
و همینطور دروغ میگوید که دیگر کرم شبتاب جستجو را برای درمان بیماری متوقف کرده است. جول نتوانست به الی بگوید که آنها میخواستند برای تهیهٔ واکسن او را بکشند و جانش را بگیرند. بازی درحالی به پایان میرسد که آنها در کنار جاده و نزدیک محل استقرار تامی توقف کردهاند. الی از اینکه افراد زیادی جانشان را برایاش از دست دادند و او هماکنون بیمصرف باقیمانده احساس گناه میکند و از این رو از جول میخواهد که قسم بخورد همهٔ حرفهایی که زده راست بوده است. با قسم خوردن جول پروندهٔ قصهٔ این بازی تمام میشود.
- Games
- The Last Of Us
- ۲۷۶